خاطراتت را بسوزان! یا......خداحافظ بلاگفا!

ساخت وبلاگ

به گمانم همان یک بار که به بلاگفا فرصت دادم کافی بود. مشکل چند روز اخیر و دستکاری شدن مدیریت وبلاگ خصوصی ام که بی نام نشان منتشرش می کنم و ترس از بین رفتن مطالب این وبلاگ و آن یکی وبلاگ که باید اعتراف کنم علی رغم جوانی اش بیشتر از این یکی دوستش دارم و اصلا برایش می میرم بهانه خوبی برای مهاجرت از این بلاگفای لعنتی به هر جای دیگری است.

به نظرم هرچیزی پایانی دارد و خب پایان امروزنوشت بلاگفایی هم اینجاست دیگر. حس می کنم مثل کارتون دور دنیا در هشتاد روز رسیده ام به نقطه ای که ریلی برای ادامه قطارم نیست. قطعا دلم برای اینجا تنگ می شود، اینجا بخشی از وجود من است، بخشی از سحر دانشور که یوم تبلی السرائر هم که بشود مثل یک طوق دور گردنم است، حتی اگر همین الان نابودش کنم. هیچکس نمی تواند گذشته خود را، دیروز و پریروز و پیش پریروز و...، آدم هایی که یک روزی بوده اند و الان نیستند، خنده ها و گریه ها، عصبانیت ها و خوشحالی هایش و و و را فراموش کند. همه آنها کم کم شده اند بخشی از وجودمان. سلول هایی که باهاشان می توانیم به حیاتمان ادامه بدهیم.

دلم می خواهد امروزنوشت را همینجا بگذارم. مثل خانه ای که با همه وسایل ترکش می کنم، حتی نمی کنم یک پارچه سفید بکشم روی آن همه وسیله که شاید خاک نگیرند. خلاصه دلم می خواهد ترکش کنم و بروم تا بعد از سال ها همینطور بیایم تویش و کلمات خاک گرفته اش را دوباره ببینم و بخوانم. ببینم که سال ها پیش از این کی بودم! چکار می کردم، کجا بودم...

هعی! زندگی.. کی می خواهم بفهمم تو همینی؟ همینقدر نامرد و رفیق نیمه راه. جایی برای از دست دادن و از دست دادن و از دست دادن...

قبلا می خواستم بروم بلاگ، مطالب این وبلاگ را هم برایم پیدا کرده بود حتی؛ اما تصمیم گرفتم به آنجا هم نروم. نمی دانم شاید با همین نام و نشان برگردم شاید هم با نام و نشانی دیگر در هرجای دیگری. فعلا که رفتنم از اینجا قطعی است. به هر جای دیگری که نقل مکان کردم، آدرسش را می گذارم همینجا!

زمان متوقف شده...
ما را در سایت زمان متوقف شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emrozname بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 23:31